معنی فارسی klutzy
B2غیرمنظم و بیدقت در حرکات، به ویژه در وقت انجام کارهای ساده.
Clumsy or awkward in movement and handling tasks.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Awkward, clumsy or socially inept
example
معنی(example):
او بسیار دستوپاچلفتی است و اغلب روی پاهای خودش میافتد.
مثال:
She is very klutzy and often trips over her own feet.
معنی(example):
طبیعت دستوپاچلفتی او باعث میشود که بودن با او جالب باشد.
مثال:
His klutzy nature makes him fun to be around.
معنی فارسی کلمه klutzy
:
غیرمنظم و بیدقت در حرکات، به ویژه در وقت انجام کارهای ساده.