معنی فارسی knick
B1برش کوچک یا جای خراش، به ویژه در سطحهای نرم مثل کاغذ یا پوست.
A small cut or notch, especially on soft surfaces like paper or skin.
- NOUN
example
معنی(example):
او هنگام برش، یک برش کوچک در کاغذ ایجاد کرد.
مثال:
He made a knick in the paper while cutting it.
معنی(example):
یک برش کوچک گاهی میتواند برای شروع یک پارهکردن مفید باشد.
مثال:
A knick can sometimes be useful in starting a tear.
معنی فارسی کلمه knick
:
برش کوچک یا جای خراش، به ویژه در سطحهای نرم مثل کاغذ یا پوست.