معنی فارسی knobbiness
B1ویژگی یا حالت داشتن برآمدگیها یا ناهمواریها.
The quality or state of being knobby or bumpy.
- NOUN
example
معنی(example):
ناهمواری سطح باعث جالب بودن آن شد.
مثال:
The knobbiness of the surface made it interesting.
معنی(example):
من در مورد ناهمواری زمین کنجکاو شدم.
مثال:
I wondered about the knobbiness of the terrain.
معنی فارسی کلمه knobbiness
:
ویژگی یا حالت داشتن برآمدگیها یا ناهمواریها.