معنی فارسی knobbled
B1به معنای ناهموار کردن یا داشتن برآمدگیهای غیرمنظم.
Made uneven or bumpy, especially by the presence of knobs.
- VERB
example
معنی(example):
مبلمان قدیمی ناهموار و فرسوده بود.
مثال:
The old furniture was knobbled and worn.
معنی(example):
او سطح چوب را برای بهتر گرفتن ناهموار کرد.
مثال:
He knobbled the surface of the wood for better grip.
معنی فارسی کلمه knobbled
:
به معنای ناهموار کردن یا داشتن برآمدگیهای غیرمنظم.