معنی فارسی knobbling
B1فرورفتگی، عمل ایجاد دندانه یا فرورفتگی در سطوح مختلف.
The act of creating knobs or dents in various materials.
- VERB
example
معنی(example):
فرورفتگی سطح کیک، بافت منحصر به فردی به آن میدهد.
مثال:
Knobbling the surface of the cake gives it a unique texture.
معنی(example):
او از فرورفتگی دادن به سفالگریهایش لذت میبرد تا ظاهری هنری به آن ببخشد.
مثال:
She enjoys knobbling her pottery to give it an artistic flair.
معنی فارسی کلمه knobbling
:
فرورفتگی، عمل ایجاد دندانه یا فرورفتگی در سطوح مختلف.