معنی فارسی knublet
B1تکه کوچک یا ناهموار.
A small knobby piece or protuberance.
- NOUN
example
معنی(example):
او یک تکه کوچکتر را در میان سنگهای بزرگتر پیدا کرد.
مثال:
He found a knublet among the larger stones.
معنی(example):
مراقب باغ به یک تکه کوچک در خاک پی برد.
مثال:
The gardener discovered a knublet in the soil.
معنی فارسی کلمه knublet
:
تکه کوچک یا ناهموار.