معنی فارسی kow-towed
B1تسلیم شدن یا خضوع نشان دادن در برابر فردی به خاطر قداست یا قدرت او.
To act in an excessively subservient manner.
- VERB
example
معنی(example):
کارمند به درخواستهای رئیسش تسلیم شد.
مثال:
The employee kow-towed to the demands of his boss.
معنی(example):
او احساس میکرد که باید به انتظارات والدینش تسلیم شود.
مثال:
She felt like she had to kow-tow to the expectations of her parents.
معنی فارسی کلمه kow-towed
:
تسلیم شدن یا خضوع نشان دادن در برابر فردی به خاطر قداست یا قدرت او.