معنی فارسی labyrinthically

B2

به شیوه‌ای پیچیده و درهم، مانند یک هزارتو.

In a manner that is intricate, convoluted, or confusing, like a labyrinth.

example
معنی(example):

او مفهوم را به روش لابیرنتیک توضیح داد که دنبال کردن آن دشوار بود.

مثال:

She explained the concept labyrinthically, making it hard to follow.

معنی(example):

هنرمند این اثر را به صورت لابیرنتیک ساخت تا حس سردرگمی را القا کند.

مثال:

The artist structured the piece labyrinthically to evoke a sense of confusion.

معنی فارسی کلمه labyrinthically

: معنی labyrinthically به فارسی

به شیوه‌ای پیچیده و درهم، مانند یک هزارتو.