معنی فارسی lakey

B1

با حال، اشاره به ویژگی‌های یک دریاچه و محیط اطراف آن.

Describing an atmosphere or quality reminiscent of a lake.

example
معنی(example):

کودکان یک بعدازظهر باحال کنار دریاچه را دوست داشتند.

مثال:

The children enjoyed a lakey afternoon by the lake.

معنی(example):

هوا با بوی زمین مرطوب، بسیار باحال بود.

مثال:

The air was lakey, filled with the smell of wet earth.

معنی فارسی کلمه lakey

: معنی lakey به فارسی

با حال، اشاره به ویژگی‌های یک دریاچه و محیط اطراف آن.