معنی فارسی lambently
B1به صورت نرم و درخشان، به ویژه در مورد نور یا صدا به کار میرود.
In a manner that is softly glowing or characterized by a soft quality.
- ADVERB
example
معنی(example):
آتش در تاریکی به طور ملایم میسوخت.
مثال:
The fire burned lambently in the darkness.
معنی(example):
او به طرز ملایمی صحبت کرد و همه را آرام کرد.
مثال:
She spoke lambently, calming everyone around her.
معنی فارسی کلمه lambently
:
به صورت نرم و درخشان، به ویژه در مورد نور یا صدا به کار میرود.