معنی فارسی lamellation
B2لاملاسیون، فرآیند یا حالت ایجاد لایههای نازک و ورقهای.
The process or state of forming thin layers or plates.
- NOUN
example
معنی(example):
لاملاسیون سرخس جلوهای بافتدار به آن میدهد.
مثال:
The lamellation of the fern gives it a textured appearance.
معنی(example):
دانشمندان در حال مطالعه لاملاسیون ارگانیسمهای دریایی مختلف هستند.
مثال:
Scientists are studying the lamellation of various marine organisms.
معنی فارسی کلمه lamellation
:
لاملاسیون، فرآیند یا حالت ایجاد لایههای نازک و ورقهای.