معنی فارسی langrel
B1کلیشهای از احساساتی که ممکن است ناخوشایند باشند و دیگران را تحت تأثیر قرار دهند.
A derogative emotional state that is often noticeable by others.
- OTHER
example
معنی(example):
لنگرل او نسبت به وضعیت کاملاً قابل توجه بود.
مثال:
His langrel towards the situation was quite noticeable.
معنی(example):
او در طول بحث، رفتاری لنگرل داشت.
مثال:
She maintained a langrel demeanor throughout the discussion.
معنی فارسی کلمه langrel
:
کلیشهای از احساساتی که ممکن است ناخوشایند باشند و دیگران را تحت تأثیر قرار دهند.