معنی فارسی lashlight

A2

چراغ قوه، ابزاری برای تولید نور که معمولاً دستی است.

A portable battery-operated electric light.

example
معنی(example):

برای پیدا کردن راه خود در تاریکی به یک چراغ قوه نیاز دارم.

مثال:

I need a lashlight to find my way in the dark.

معنی(example):

چراغ قوه به ما کمک کرد تا مسیر را ببینیم.

مثال:

The lashlight helped us see the path.

معنی فارسی کلمه lashlight

: معنی lashlight به فارسی

چراغ قوه، ابزاری برای تولید نور که معمولاً دستی است.