معنی فارسی leaderess
B1واژهای برای اشاره به یک رهبر زن.
A female leader.
- NOUN
example
معنی(example):
او به عنوان یک رهبر زن در جامعهاش شناخته شد.
مثال:
She was recognized as a leaderess in her community.
معنی(example):
رهبر زن با اعتماد به نفس و زیبایی به جمع صحبت کرد.
مثال:
The leaderess addressed the crowd with confidence and grace.
معنی فارسی کلمه leaderess
:
واژهای برای اشاره به یک رهبر زن.