معنی فارسی limbing

B2

شاخسارزدن یا کاهش شاخه‌ها، به منظور بهبود سلامت و رشد درخت.

The act of removing branches from a tree for maintenance or health purposes.

example
معنی(example):

کاهش شاخه‌های درخت به رشد سالم آن کمک می‌کند.

مثال:

Limbing a tree helps to promote healthy growth.

معنی(example):

نجار مشغول کاهش شاخه‌های درخت افتاده بود.

مثال:

The lumberjack was busy limbing the fallen tree.

معنی فارسی کلمه limbing

: معنی limbing به فارسی

شاخسارزدن یا کاهش شاخه‌ها، به منظور بهبود سلامت و رشد درخت.