معنی فارسی limbless

C1

بدون اندام، به ویژه به موجوداتی که دست‌ها یا پاها ندارند اشاره دارد.

Lacking limbs or arms; often used to describe animals or individuals without limbs.

example
معنی(example):

پس از حادثه، او بدون اندام شد اما همچنان مثبت باقی ماند.

مثال:

After the accident, he became limbless but remained positive.

معنی(example):

این حیوان بدون اندام به خوبی با محیط خود سازگار شد.

مثال:

The limbless animal adapted well to its environment.

معنی فارسی کلمه limbless

: معنی limbless به فارسی

بدون اندام، به ویژه به موجوداتی که دست‌ها یا پاها ندارند اشاره دارد.