معنی فارسی limity
B1محدودیت، حالتی که در آن گزینهها یا انتخابها محدود و کم هستند.
A state of restriction or limitation in possibilities or choices.
- NOUN
example
معنی(example):
محدودیت پروژه توسط محدودیتهای بودجه تعریف شد.
مثال:
The limity of the project was defined by the budget constraints.
معنی(example):
او هنگام تصمیمگیری برای شغل، محدودیت گزینههایش را احساس میکرد.
مثال:
He felt the limity of his options when deciding on a career.
معنی فارسی کلمه limity
:
محدودیت، حالتی که در آن گزینهها یا انتخابها محدود و کم هستند.