معنی فارسی lurkingly
B1به طور پنهانی یا مخفیانه، معمولاً با نیت غیردوستانه.
In a manner that suggests stealth or hidden intent.
- ADVERB
example
معنی(example):
گربه به طور پنهانی در حال مشاهده طعمهاش بود.
مثال:
The cat was lurkingly observing its prey.
معنی(example):
او به طور پنهانی در انتظار فرصتی برای صحبت بود.
مثال:
He was lurkingly waiting for an opportunity to speak.
معنی فارسی کلمه lurkingly
:
به طور پنهانی یا مخفیانه، معمولاً با نیت غیردوستانه.