معنی فارسی lustly
B1اصطلاحی برای توصیف رفتاری که شامل تمایل شدید و جنسی است.
In a manner that expresses or shows lust.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به سمت او به صورت لذتجویانه عمل کرد و خواستهاش را به وضوح نشان داد.
مثال:
She acted lustly towards him, showing her desire clearly.
معنی(example):
نگاه لذتجویانهاش او را ناراحت کرد.
مثال:
His lustly gaze made her feel uncomfortable.
معنی فارسی کلمه lustly
:
اصطلاحی برای توصیف رفتاری که شامل تمایل شدید و جنسی است.