معنی فارسی maddled

B2

حالت گیجی و سردرگمی در بیان یا تفکر.

Confused or disordered; lacking clarity

example
معنی(example):

پرزنتیشن مادل و گیج‌کننده بود.

مثال:

The presentation was maddled and confusing.

معنی(example):

ایده‌های او آنقدر مادل بودند که هیچ‌کس آنها را درک نکرد.

مثال:

Her ideas were so maddled that no one understood them.

معنی فارسی کلمه maddled

: معنی maddled به فارسی

حالت گیجی و سردرگمی در بیان یا تفکر.