معنی فارسی mandarindom
C2مانداریندوم، وضعیت و نفوذ مانداران در یک منطقه خاص.
The condition or influence of mandarins in a specific region.
- NOUN
example
معنی(example):
مانداریندوم این منطقه بر فرهنگ آن تأثیر گذاشت.
مثال:
The mandarindom of the region influenced its culture.
معنی(example):
او تأثیرات مانداریندوم را بر سنتهای محلی بررسی کرد.
مثال:
She explored the effects of mandarindom on local traditions.
معنی فارسی کلمه mandarindom
:
مانداریندوم، وضعیت و نفوذ مانداران در یک منطقه خاص.