معنی فارسی mandats

B2

احکام، دستورالعمل‌ها یا پیمان‌هایی که انتظار می‌رود پیروی شوند.

Orders or directives given, typically by an authority.

example
معنی(example):

دولت چندین حکم برای بهبود بهداشت عمومی صادر کرد.

مثال:

The government issued several mandats to improve public health.

معنی(example):

این احکام الزامات مربوط به رعایت را مشخص می‌کنند.

مثال:

These mandats outline the requirements for compliance.

معنی فارسی کلمه mandats

: معنی mandats به فارسی

احکام، دستورالعمل‌ها یا پیمان‌هایی که انتظار می‌رود پیروی شوند.