معنی فارسی meaninglessness
B2حالتی که چیزی فاقد معنا یا هدف باشد.
The state of having no meaning or purpose.
- NOUN
example
معنی(example):
او از بیمعنایی وضعیتش ناراحت بود.
مثال:
She was troubled by the meaninglessness of her situation.
معنی(example):
بیمعنایی بحث، شرکتکنندگان را ناامید کرد.
مثال:
The meaninglessness of the debate frustrated the participants.
معنی فارسی کلمه meaninglessness
:
حالتی که چیزی فاقد معنا یا هدف باشد.
