معنی فارسی meditativeness
B2وضعیتی که در آن فرد به سادگی و آرامش با خود و محیط اطرافش ارتباط برقرار میکند.
The quality of being contemplative and relaxed, especially in a way that promotes peace and tranquility.
- NOUN
example
معنی(example):
آرامش او به او کمک کرد در شرایط استرس بماند.
مثال:
Her meditativeness allowed her to stay calm during stress.
معنی(example):
آرامش اتاق آن را برای یوگا ایدهآل کرد.
مثال:
The meditativeness of the room made it ideal for yoga.
معنی فارسی کلمه meditativeness
:
وضعیتی که در آن فرد به سادگی و آرامش با خود و محیط اطرافش ارتباط برقرار میکند.