معنی فارسی memoried
B1به یاد ماندنی، نشانهای از خاطرات و تجربیات پیشین دارد.
Having memories; reminiscent of the past.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
کودکی به یادماندنی او پر از شادی و خنده بود.
مثال:
Her memoried childhood was filled with joy and laughter.
معنی(example):
ما از خیابانهای به یادماندنی جوانیمان عبور کردیم.
مثال:
We walked through the memoried streets of our youth.
معنی فارسی کلمه memoried
:
به یاد ماندنی، نشانهای از خاطرات و تجربیات پیشین دارد.