معنی فارسی messily
B1شلخته، به معنای نامرتب و به هم ریخته.
In a disordered or untidy manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او پروژهاش را به شلختگی انجام داد و کاغذها را همهجا رها کرد.
مثال:
She completed her project messily, leaving papers everywhere.
معنی(example):
اتاق به طور شلختهای چیده شده بود و لباسها روی زمین بودند.
مثال:
The room was messily arranged with clothes on the floor.
معنی فارسی کلمه messily
:
شلخته، به معنای نامرتب و به هم ریخته.