معنی فارسی microcosmical

B2

مربوط به یا توصیف کنندهٔ میکروکاسم، تفاوت‌های کوچک را در مقایسه با یک کل بزرگتر بررسی می‌کند.

Pertaining to a microcosm; often exploring the implications of small-scale phenomena.

example
معنی(example):

مطالعات میکروسکوبی بینش‌هایی درباره مسائل جهانی فاش می‌کند.

مثال:

Microcosmical studies reveal insights into global issues.

معنی(example):

تحلیل میکروسکوبی او از جامعه، بینش‌های زیادی به همراه داشت.

مثال:

Her microcosmical analysis of the community was insightful.

معنی فارسی کلمه microcosmical

: معنی microcosmical به فارسی

مربوط به یا توصیف کنندهٔ میکروکاسم، تفاوت‌های کوچک را در مقایسه با یک کل بزرگتر بررسی می‌کند.