معنی فارسی microcosmically

B1

به شکل میکروسکوپی، به شیوه‌ای که نمونه‌ای کوچک نمایانگر کل باشد.

In a manner that reflects a microcosm; on a small scale.

example
معنی(example):

این رویدادها به طور میکروسکوبی مبارزات انسانیت را منعکس می‌کنند.

مثال:

The events microcosmically reflect the struggles of humanity.

معنی(example):

او وضعیت را به طور میکروسکوبی در مقاله‌اش توصیف کرد.

مثال:

She described the situation microcosmically in her essay.

معنی فارسی کلمه microcosmically

: معنی microcosmically به فارسی

به شکل میکروسکوپی، به شیوه‌ای که نمونه‌ای کوچک نمایانگر کل باشد.