معنی فارسی midparentage
B1نسلهای والدینی که فرد از آنها برخاسته است و قوچهای خویشاوندی را شامل میشود.
The lineage or ancestry that defines a person's parental origins.
- NOUN
example
معنی(example):
او برای درک ریشههای خانوادگیاش، نسل مادری خود را بررسی کرد.
مثال:
He explored his midparentage to understand his family roots.
معنی(example):
درک نسل مادری به ردیابی میراث کمک میکند.
مثال:
Understanding midparentage helps in tracing heritage.
معنی فارسی کلمه midparentage
:
نسلهای والدینی که فرد از آنها برخاسته است و قوچهای خویشاوندی را شامل میشود.