معنی فارسی mischievously
B1به شیطنت، به شیوهای که نشاندهنده نیت بازیگوشانه یا خرابکارانه باشد.
In a playful and troublesome manner.
- adverb
adverb
معنی(adverb):
In a mischievous manner.
example
معنی(example):
او با یک لبخند شیطنتآمیز به نقشهچینی برای شوخیاش ادامه داد.
مثال:
He grinned mischievously as he plotted his prank.
معنی(example):
او به شیطنت یک کوکی از جا برداشت.
مثال:
She mischievously stole a cookie from the jar.
معنی فارسی کلمه mischievously
:
به شیطنت، به شیوهای که نشاندهنده نیت بازیگوشانه یا خرابکارانه باشد.