معنی فارسی miscooked

B1

غذاهایی که به اشتباه و نادرست پخته شده‌اند.

Food that has been cooked incorrectly or improperly.

example
معنی(example):

پاستا بیش از حد پخته شده بود و بنابراین به اشتباه پخته شده بود.

مثال:

The pasta was overcooked, making it miscooked.

معنی(example):

آنها شکایت کردند که گوشت در رستوران به اشتباه پخته شده بود.

مثال:

They complained that the meat was miscooked at the restaurant.

معنی فارسی کلمه miscooked

: معنی miscooked به فارسی

غذاهایی که به اشتباه و نادرست پخته شده‌اند.