معنی فارسی misfortuned
B1بدشانس، کسی که دچار مشکلات و ناکامیها شده است.
Having bad luck or adverse outcomes.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او به دلیل تصمیمگیری ضعیفش احساس بدشانس کرد.
مثال:
He felt misfortuned due to his poor decision-making.
معنی(example):
بسیاری از مردم به دلیل تغییر ناگهانی در سیاست بدشانس شدند.
مثال:
Many people were misfortuned by the sudden change in policy.
معنی فارسی کلمه misfortuned
:
بدشانس، کسی که دچار مشکلات و ناکامیها شده است.