معنی فارسی mismatching

B1

عدم تطابق یا ناهماهنگی، به وضعیتی اشاره دارد که چیزهایی با هم نمی‌توانند مطابقت داشته باشند.

The act of not matching or coordinating correctly.

verb
معنی(verb):

To match unsuitably; to fail to match

noun
معنی(noun):

An incorrect match or pairing; a mismatch.

example
معنی(example):

رنگ‌های ناهمخوان در لباس ظاهر عجیبی ایجاد کردند.

مثال:

Mismatching colors made the outfit look strange.

معنی(example):

او نگران بود که کفش‌هایش را با پیراهنش هماهنگ نکند.

مثال:

He was worried about mismatching his shoes with his shirt.

معنی فارسی کلمه mismatching

: معنی mismatching به فارسی

عدم تطابق یا ناهماهنگی، به وضعیتی اشاره دارد که چیزهایی با هم نمی‌توانند مطابقت داشته باشند.