معنی فارسی mistry
B1فنون و مهارتهای خاص یک حرفه، بهویژه در صنعتهای دستی.
The skills and crafts associated with a profession, especially in manual trades.
- NOUN
example
معنی(example):
او هنر نجاری را از طریق یک سنت استادکارانه آموخت.
مثال:
He learned the art of carpentry through a tradition of mistry.
معنی(example):
استادکاری این حرفه نسل به نسل منتقل شد.
مثال:
The mistry of the craft was passed down through generations.
معنی فارسی کلمه mistry
:
فنون و مهارتهای خاص یک حرفه، بهویژه در صنعتهای دستی.