معنی فارسی moder

B1

معتدل، فردی که در افکار یا رفتار خود نه افراط می‌کند و نه تفریط، بلکه به تعادل دست می‌یابد.

Characterized by moderation; avoiding extremes.

example
معنی(example):

او رویکرد معتدلی را برای حل مسئله ترجیح می‌دهد.

مثال:

She prefers a moder approach to problem-solving.

معنی(example):

نگرش معتدل او به بحث‌ها کمک کرد.

مثال:

His moder attitude helped in discussions.

معنی فارسی کلمه moder

: معنی moder به فارسی

معتدل، فردی که در افکار یا رفتار خود نه افراط می‌کند و نه تفریط، بلکه به تعادل دست می‌یابد.