معنی فارسی moldiness

B1

وضعیتی که در آن یک چیز به دلیل وجود کپک خراب شده است.

The condition of being moldy; typically refers to food that has spoiled.

example
معنی(example):

کپک‌زده بودن نان آن را غیرقابل‌خوردن کرد.

مثال:

The moldiness of the bread made it inedible.

معنی(example):

کپک‌زده بودن می‌تواند منجر به فساد غذایی شود و باید از آن جلوگیری کرد.

مثال:

Moldiness can lead to food spoilage and should be avoided.

معنی فارسی کلمه moldiness

: معنی moldiness به فارسی

وضعیتی که در آن یک چیز به دلیل وجود کپک خراب شده است.