معنی فارسی monosymptomatic

B1

شرایطی که فقط یک علامت یا نشانه دارد.

Describing a situation where only one symptom is evident.

example
معنی(example):

یک وضعیت منوسیمپتوماتیک فقط یک علامت را ارائه می‌دهد.

مثال:

A monosymptomatic condition presents only one symptom.

معنی(example):

پزشکان اغلب موارد منوسیمپتوماتیک را در بیماران مشاهده می‌کنند.

مثال:

Doctors often see monosymptomatic cases in patients.

معنی فارسی کلمه monosymptomatic

: معنی monosymptomatic به فارسی

شرایطی که فقط یک علامت یا نشانه دارد.