معنی فارسی monotonize

B1

به یکنواختی رساندن یا کردن چیزی با کاهش تنوع.

To make something monotonous; to standardize or simplify variances.

example
معنی(example):

هنرمند می‌خواست رنگ‌ها را به صورت یکنواخت درآورد تا سادگی بیشتری ایجاد کند.

مثال:

The artist wanted to monotonize the color palette for simplicity.

معنی(example):

ما سعی کردیم رویکرد را به صورت یکنواخت درآوریم تا نظام‌مندتر شود.

مثال:

We tried to monotonize the approach to make it more systematic.

معنی فارسی کلمه monotonize

: معنی monotonize به فارسی

به یکنواختی رساندن یا کردن چیزی با کاهش تنوع.