معنی فارسی monotonies

B1

وضعیت یا ویژگی یکنواختایی که گاهی اوقات می‌تواند کسل‌کننده باشد.

The state of being monotonous; dullness and repetitiveness in activities.

example
معنی(example):

یکنواختی در سخنرانی او باعث شد که سخت شود به آن توجه کرد.

مثال:

Monotonies in her speech made it hard to stay engaged.

معنی(example):

یکنواختی‌های روزمره می‌تواند خسته‌کننده شود.

مثال:

The monotonies of daily routine can become tiresome.

معنی فارسی کلمه monotonies

: معنی monotonies به فارسی

وضعیت یا ویژگی یکنواختایی که گاهی اوقات می‌تواند کسل‌کننده باشد.