معنی فارسی mugwumpian
B2صفتی که به بیطرفی یا عدم همبستگی با یک گروه خاص اشاره دارد.
Pertaining to a person who remains aloof or independent, especially in politics.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
نگرش غیرمتعهد او او را از دیگران دور کرده بود.
مثال:
Her mugwumpian attitude distanced her from others.
معنی(example):
آنها موضع غیرمتعهد او را ناچار توصیف کردند.
مثال:
They described his mugwumpian position as indecisive.
معنی فارسی کلمه mugwumpian
:
صفتی که به بیطرفی یا عدم همبستگی با یک گروه خاص اشاره دارد.