معنی فارسی mugwumpish

B2

رفتار غیرمتعهد یا بی‌طرفانه که باعث سردرگمی یا بی‌اعتمادی می‌شود.

Characterized by non-commitment or neutrality in political opinions.

example
معنی(example):

رفتار غیرمتعهد او باعث شد به او اعتماد نکنم.

مثال:

His mugwumpish behavior made it hard to trust him.

معنی(example):

او پاسخ‌های غیرمتعهد او را ناامیدکننده می‌داند.

مثال:

She found his mugwumpish responses frustrating.

معنی فارسی کلمه mugwumpish

: معنی mugwumpish به فارسی

رفتار غیرمتعهد یا بی‌طرفانه که باعث سردرگمی یا بی‌اعتمادی می‌شود.