معنی فارسی mulishly
B1به معنای سرسخت و لجوج بودن، به ویژه در برابر خواستهها یا نظرات دیگران.
In a manner that is stubborn or obstinate.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با سرسختی از تغییر نظر خود امتناع کرد.
مثال:
She mulishly refused to change her mind.
معنی(example):
او وقتی از او خواسته شد که کمک کند، با سرسختی رفتار کرد.
مثال:
He behaved mulishly when asked to help.
معنی فارسی کلمه mulishly
:
به معنای سرسخت و لجوج بودن، به ویژه در برابر خواستهها یا نظرات دیگران.