معنی فارسی musses
B1بههم ریختن یا نامرتب کردن مو یا چیزهای دیگر به طور غیررسمی و بهطور معمول به شیوهای بازیگوشانه.
To tousle or mess up something, especially hair.
- verb
verb
معنی(verb):
To rumple, tousle or make (something) untidy.
example
معنی(example):
او موهای دوستش را بهطور بازیگوشانه بهم میریزد.
مثال:
He musses his friend's hair playfully.
معنی(example):
لطفاً مدارک روی میزم را بهم نریز!
مثال:
Don't muss the papers on my desk!
معنی فارسی کلمه musses
:
بههم ریختن یا نامرتب کردن مو یا چیزهای دیگر به طور غیررسمی و بهطور معمول به شیوهای بازیگوشانه.