معنی فارسی mussitate

B1

عمل تنظیم یا مرتب‌سازی به صورتی که به نظر بی‌نظم بیاید.

To messily arrange or organize something.

example
معنی(example):

او شروع به مشغول شدن به تنظیم مبلمان کرد.

مثال:

He began to mussitate about the arrangement of furniture.

معنی(example):

بدون یک برنامه مناسب، سخت بود که مشغول شوید.

مثال:

It was hard to mussitate without a proper plan.

معنی فارسی کلمه mussitate

: معنی mussitate به فارسی

عمل تنظیم یا مرتب‌سازی به صورتی که به نظر بی‌نظم بیاید.