معنی فارسی mussitation

B1

عمل کثیف کردن یا نامرتب کردن یک مکان یا اشیاء.

The act of making something messy or disordered.

example
معنی(example):

کثیفی پرده‌ها باعث شد اتاق به هم میریزد.

مثال:

The mussitation of the curtains made the room look chaotic.

معنی(example):

کثیفی وسایل او باعث ایجاد کارگاهی پر هرج و مرج شد.

مثال:

Her mussitation of supplies led to a chaotic workshop.

معنی فارسی کلمه mussitation

: معنی mussitation به فارسی

عمل کثیف کردن یا نامرتب کردن یک مکان یا اشیاء.