معنی فارسی muzzily
B1مبهم، به حالتی اطلاق میشود که در آن فرد واضح صحبت نمیکند یا بیان شفافی ندارد.
In a way that is unclear or vague, often difficult to understand.
- ADVERB
example
معنی(example):
او پس از بیدار شدن از خواب ظهری به طور مبهم صحبت کرد.
مثال:
He spoke muzzily after waking up from a nap.
معنی(example):
یادداشت به صورت مبهم نوشته شده سخت بود که خوانده شود.
مثال:
The muzzily written note was hard to read.
معنی فارسی کلمه muzzily
:
مبهم، به حالتی اطلاق میشود که در آن فرد واضح صحبت نمیکند یا بیان شفافی ندارد.