معنی فارسی nable

B1

قادر نبودن به انجام کاری یا برخورداری از توانایی برای انجام آن.

Not having the ability to do something; lacking power or capability.

example
معنی(example):

ماشین قادر به حرکت نبود چون باتری‌اش مرده بود.

مثال:

The car was not able to run because its battery was dead.

معنی(example):

او به دلیل تداخل در برنامه‌اش نتوانست در جلسه حاضر شود.

مثال:

He was unable to attend the meeting due to a scheduling conflict.

معنی فارسی کلمه nable

: معنی nable به فارسی

قادر نبودن به انجام کاری یا برخورداری از توانایی برای انجام آن.