معنی فارسی naggingly

B1

به طرز نگران‌کننده‌ای، به صورت مداوم و آزاردهنده.

In a way that annoyingly reminds or complains about something.

example
معنی(example):

او به صورت نگران‌کننده‌ای درباره اهمیت مطالعه صحبت کرد.

مثال:

She spoke naggingly about the importance of studying.

معنی(example):

او به طور مداوم و نگران‌کننده پرسید که آیا پروژه‌ام را تمام کرده‌ام.

مثال:

He persistently asked naggingly if I had finished my project.

معنی فارسی کلمه naggingly

: معنی naggingly به فارسی

به طرز نگران‌کننده‌ای، به صورت مداوم و آزاردهنده.