معنی فارسی narratory
B1نسبت به روایت و داستانگویی، به خصوص در زمینه ادبیات یا صحبت.
Relating to narration or storytelling.
- OTHER
example
معنی(example):
سبک روایتی کتاب آن را جذاب میکند.
مثال:
The narratory style of the book makes it engaging.
معنی(example):
او در داستانگویی خود به روشهای روایتی ترجیح میدهد.
مثال:
She prefers narratory methods in her storytelling.
معنی فارسی کلمه narratory
:
نسبت به روایت و داستانگویی، به خصوص در زمینه ادبیات یا صحبت.