معنی فارسی neighbourless

B1

بدون همسایه، یا نداشتن همسایگان.

Without neighbors; lacking a neighboring community.

example
معنی(example):

او در شهر بزرگ احساس بی‌همسایگی می‌کرد.

مثال:

He felt neighbourless in the big city.

معنی(example):

زندگی در یک منطقه بی‌همسایه می‌تواند منزوی‌کننده باشد.

مثال:

Living in a neighbourless area can be isolating.

معنی فارسی کلمه neighbourless

: معنی neighbourless به فارسی

بدون همسایه، یا نداشتن همسایگان.